در آن نوبت که بندد دست نيلوفر به پای سر و کوهی دام.
گرم ياد آوری يا نه ، من از يادت نمی کاهم؛
تو را من چشم در راهم ...
سلام بچه ها...قرار شده منو داداشی همدیگه ببینیم ...بعد از این همه مددت بعد از این همه دوری...وای باورم نمیشه...حتی میترسم تو خیالم بهش فک کنم نکنه باد خیالم رو به چشم حسود تقدیر برسون ...بازم مثل همیشه یه اتفاق بی افته که نشه همدیگه رو ببینیم ... برام دعا کنید...برامون دعا کنید من وداداش خسرو همیدیگه رو ببینیم...
وایییییییییییییییییییییی خداجونــــــــــــــــــــــــــــم ممنونم ... ممنونم خدا
دلم میخواد بیام توی اسمونت بغلت کنم محکم بوست کنم اینقد که مهربونی...دوســـــــــــــــــــــت دارم خـــــــــــــــــــــــــــــدای قشنگ ومهربون من.
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
نظرات شما عزیزان:
|